یکی از پسرعمه هام رفته بود کربلا ما هم موقع برگشت میخاستیم بریم استقبالش.
داشتیم آماده مشدیم که تلفن خونمون زنگ خوردگوشی رو که برداشتم دیدم عمومه
داد زد کجایید پس دیرشد.
منم گفتم شما کجایید ما الان ترمینالیم.گفت باشه مام الان میایم بعدم قطع کرد
دو دقیقه دیگه زنگ زده میگه من که زنگ زدم منزل.بنده خدا هنوزم نفهمیده بود تا اینکه صدای قهقهه های خونه ما رو شنید.
عموعه که من دارم...وا...