ارسال پاسخ
تعداد بازدید 1791
نویسنده پیام
negin آفلاین


ارسال‌ها : 212
عضویت: 23 /1 /1392
محل زندگی: TehRan
سن: 17
تشکرها : 70
تشکر شده : 74
خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
سَلامـــــــــــــ



مُسابِقـــه خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه


شرایط  مُسابقــــــــــــــــــــــه :


 :)) باحالتَرین خاطره
:)) تا شنبه وَقت دارین
:))جایزه : شارژ 2000

شروع کنید

امضای کاربر :
چهارشنبه 20 فروردین 1393 - 21:41
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amiremooto آفلاین



ارسال‌ها : 45
عضویت: 12 /1 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 20
تشکرها : 11

خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
سلام این خاطره خودمهه

یروز ما عروسی داشتیم یه هفته قبلش من خیلی مواظب خودم بودم که اتفاقی برام نیوفته یا جوش نزن صورتم خلاصه خیلیی مراقب بودم


ی روز مونده بود به عروسی شب شد خوابیدیم که فردا بریم تهران برای عروسی

هممون خوابیدیم من خوابم نمیبرد چشام باز بود یهو دیدم از بالای صورتم ی سوسک پر دار پرواز کرد رد شدد

از ترس از جام پریدمم یهو مامانم جای دستمال کاغذیو پرت کرد بخوره به سوسکه خورد تو صورتم دماغم شکست

بابام سطل اشغال پرت کرد بخوره ب سوسکه خورد تو دستم انگشتم شکست

داداشم قابلامه پرت کرد خورد تو سرم سرم شکست

ابجی کوچولوهمم دفترشو پرت کرد خورد تو صورتم صورتم پاره شد

کلا من سیبل شده بودممم

همه عروسی بودن من توبیمارستان بودم داشتم برای 3تا عمل اماده میشدم

پایان

امضای کاربر : کسانی که پشت من حرف میزنن

[center][right]عاشقتونم که انقدر درگیر منید
[/right]


[/center]
پنجشنبه 21 فروردین 1393 - 18:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ali2 آفلاین



ارسال‌ها : 6
عضویت: 22 /1 /1393


خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه

یه مدیر سایت ما مرتضی رکورد شکونده بود خواست ماه های سال رو به ترتیب بگی میگه:مهر ، شهریور ، آبان ، اسفند و... جالبه اولین ماه رو مهر ما می دونست نه فروردین
یه بار دیگه رفته بود تو پرنده فروشی از این موشها اسمش امستره بخره این امستر تا گرفت تو دستش فرت رید تو دستش :))
 :)) :)) :)) :))


جمعه 22 فروردین 1393 - 09:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amiremooto آفلاین



ارسال‌ها : 45
عضویت: 12 /1 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 20
تشکرها : 11

خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
:48: این کجاش خاطره بود حالا اون هیچ کجاش خنده دار بود؟؟؟؟

امضای کاربر : کسانی که پشت من حرف میزنن

[center][right]عاشقتونم که انقدر درگیر منید
[/right]


[/center]
جمعه 22 فروردین 1393 - 12:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amiremooto آفلاین



ارسال‌ها : 45
عضویت: 12 /1 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 20
تشکرها : 11

خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه

امضای کاربر : کسانی که پشت من حرف میزنن

[center][right]عاشقتونم که انقدر درگیر منید
[/right]


[/center]
جمعه 22 فروردین 1393 - 19:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
saheleh آفلاین



ارسال‌ها : 3
عضویت: 13 /2 /1393
محل زندگی: اهواز

تشکر شده : 1
خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
خاطره خودت باحال تر بود عسیس

شنبه 13 اردیبهشت 1393 - 17:46
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
lool0o آفلاین



ارسال‌ها : 2
عضویت: 17 /2 /1393


خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
نقل قول از negin
سَلامـــــــــــــ



مُسابِقـــه خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه


شرایط  مُسابقــــــــــــــــــــــه :


 :)) باحالتَرین خاطره
:)) تا شنبه وَقت دارین
:))جایزه : شارژ 2000

شروع کنید



چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 - 11:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
lool0o آفلاین



ارسال‌ها : 2
عضویت: 17 /2 /1393


خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
من بچه بودم بعد رفتم دسشویی یه نگاهی ب چراغ ذسشوییمون انداختم در حین کار

بعد تو فکر رفتم. کارم ک تموم شد شیلنگ اب رو با بی رحمی تمام گرفتم ب چراغ 


دیدم چیزی نشد


خوش و خرم از دسشوویی اومدم بیرون داشتم دستامو میشستم که یهو یه صدایی اومد گووووووووووووووم


من  مونده بودم چیکار کنم


خیلی اروم در دسشویی رو باز کردم دیدم چراغ ترکیده دیوار ام سیاه شده 


بعد بابامو بیدار کردم گفتم بابا بیا ببین این چراغه چرا ترکیده


مامانم اومد دید سقف خیسه بم گفت فاطمه تو اب گرفتی رو چراغ؟


گفتم : کی؟ من؟ واااااا معلومه که نه مگه خرم ؟








بخدا واقعی بود

چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 - 11:54
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amiremooto آفلاین



ارسال‌ها : 45
عضویت: 12 /1 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 20
تشکرها : 11

خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
نقل قول از saheleh
خاطره خودت باحال تر بود عسیس


مرسیییی عزیزم



امضای کاربر : کسانی که پشت من حرف میزنن

[center][right]عاشقتونم که انقدر درگیر منید
[/right]


[/center]
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 - 14:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
amiremooto آفلاین



ارسال‌ها : 45
عضویت: 12 /1 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 20
تشکرها : 11

خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه
نقل قول از lool0o
من بچه بودم بعد رفتم دسشویی یه نگاهی ب چراغ ذسشوییمون انداختم در حین کار

بعد تو فکر رفتم. کارم ک تموم شد شیلنگ اب رو با بی رحمی تمام گرفتم ب چراغ 


دیدم چیزی نشد


خوش و خرم از دسشوویی اومدم بیرون داشتم دستامو میشستم که یهو یه صدایی اومد گووووووووووووووم


من  مونده بودم چیکار کنم


خیلی اروم در دسشویی رو باز کردم دیدم چراغ ترکیده دیوار ام سیاه شده 


بعد بابامو بیدار کردم گفتم بابا بیا ببین این چراغه چرا ترکیده


مامانم اومد دید سقف خیسه بم گفت فاطمه تو اب گرفتی رو چراغ؟


گفتم : کی؟ من؟ واااااا معلومه که نه مگه خرم ؟








بخدا واقعی بود



مرسییی خیلی باحال بوددد ولییی افسوس که دیر نوشتیی خاطرتووو یه بیشور به اسم amiremooto همه مسابقه هارو برد جایزشم گرفتتت تموم شد صدبار بعد از اونم ش خرید



امضای کاربر : کسانی که پشت من حرف میزنن

[center][right]عاشقتونم که انقدر درگیر منید
[/right]


[/center]
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 - 14:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :