عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
***چت روم فانی فاز*** | 5 | 2199 | mani28 |
رفته بودم سوپرمارکت چیز میز بخرم | 37 | 2792 | sarina_2 |
خَنده دار تَریــــــن جُمله | 6 | 1696 | amiremooto |
میدونین پسرا چجوری نمره میارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ | 7 | 2437 | amiremooto |
خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه | 9 | 1790 | amiremooto |
مسائل زناشویی | 31 | 2565 | amiremooto |
تصویری جالب از نمای یک بانک | 3 | 1693 | arash125 |
عکس های با کیفیت و گرافیک دار | 1 | 1398 | amiremooto |
18 | 1 | 1351 | amiremooto |
زبان رمزی خیلی بد | 3 | 1699 | amiremooto |
اینم سفارشی... عکس عمه ممد جیگر منه :دی | 6 | 1348 | amiremooto |
تازه خریدیشون مرتضی؟ | 8 | 1063 | amiremooto |
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم و صدام شبیه دخدرا بود وقتی از مدرسه زنگ میزدن که بچتون شیطونی کرده خودمو جای مادرم جا میزدم و از مدیر مدرسه عذرخواهی میکردم ^_^
همچین بچه ی خودکفایی بودم من
اعتراف میکنم عروسی دخترخالم سربرف شادی رو عوض کردم!
بعد عروس اومد بزنه....
صورتش مثل پیرمردای هشتاد ساله شده بود!!!!
کرمو خودتی!
اعتراف ميكنم تو بچگي دو تا كار رو خيلي انجام دادم و حالا عذاب وجدان شديدي دارم ؛ ١- زنگ زدن و نشستن زير اف اف ( ايفون ) همسايه و ٢- ريختن چسب يك دو سه يا رازي در جاي كليد همسايه ي عينكيمون !
اعتراف میکنم سوم راهنمایی که بودم واسه امتحانات یه مراقبی بدجور بهم گیر داده بودو همش میومد پیشه من وایمیستاد
منم که 99درصد به امید تقلب میومدم!
حالا باید چیکار میکردم؟!
کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که قبل امتحان سیر بخورم!
سیر خوردن همانا و فرار مراقبم همانا
تا آخر امتحانا یه دله سیر تقلب کردم
اعتراف میکنم مواقعی ک دارم با کَسی حرف میزنم،و یک قلپ از آب دهنم میافته رو طرف....
اولین کاری ک میکنم:
از اون محل دور میشم
ب مدت 5 دقیقه توافق میکنم تا چ مدت با طرف حرف نزنم
و در آخر در افق محو میشم!
عاقا اعتراف میکنم تو کلاس زبان ما کارت دانشجویی که به ما دادن تماما فارسیه و حتی یک لغت انگلیسیم توش نیس محض اینکه اگه یکی ای کارتو پیدا کرد بفهمه ما ترمی 65 تومن پول کلاس زبان میدیم و این کارت زبانه!!!!
اعتراف میکنم...
بچه ک بودم فک میکردم این زبون ما ک سرش از تو دهن پیداست همین جوری ادامه داره تا پایین....آخرش میرسه ب پا
تازه اینکه خوبه گاهی اوقات لای انگشتای پام دنبال ته زبونم میگشتم
ینی ی همچین بچه شیرین عقلی بودم من
تازه یکی از فانتزی این بود ک برم لای انگشتای یکی دیگرو بگردم ببینم واسه اونم سر زبونش پیدا نیس یا فقط من اینجوریم...احساس ناقض الخلقه بودن بم دس میداد
تعداد صفحات : 2