رفتم خونه دیدم دخترخاله ی گودزیلام خونمونه رفتم بغلش کردم بعد بهش میگم:فهامه جون میای باهم بازی کنیم؟
یه نگاه طولانی بهم انداخته بعد دستشو برده بالا یکی خابونده زیرگوشم میگه: تو چون نفهمی نمیفهمی که وقتی انسانی شکست عشقی خورده نباید طرفش برن باید اونو به حال خودش رهاکنن تا این شکست و درک کنه...
بعد همونطر که داشت میرفت گفت:حتی یه ذره هم درک نداری
من:-ا
شکست عشقی خورده(دخترخاله ی گرامی):-0
آخه اینم دختر خاله ی عاشقه ما داریم؟؟؟