تو خیابون یک دختر بچه کوچولو دیدم. گفت اقا ازم دستمال میخری؟ گفتم اره چنده؟ گفت 4 تا 2000 تومن
گفتم ok میخرم.
یه 5000 تومنی بهش دادمو رفتم. در حالی که ازش دور میشدم با صدای بلند گفت: اقا این زیاده.
منم به مسیرم ادمه دادمو رفتم. چیزی نمونده بود که تو افق محو بشم که ناگهان یه اتوبوس منو زیر گرفت. در همون لحظه دختر کوچولو هم خودشو رسوند بالای سرم. در حالی که داشت اشک میریخت. 5000 تومنی که بهش داده بودمو پرت کرد تو صورتمو گفت: مگه من گدا هستم. عوضی...
بر گرفته از داستان واقعی (الکی)