مامانم برای ظهر غذایی درست کرده بود که من اصلا دوست ندارم
من:مامان دوباره که این غذا را درست کردی؟
مامان:آخه دخترم این غذا خیلی مفیده و ویتامین داره
من:دوباره میخوای منا اسب کنی؟
بابا:خانوم این چه حرفیه که میزنی(خدا را شکر یه نفر ما را درک کرد)دخترم اسب هستی مامانت میخواد آدمت کنه!!!!!!!!!!
من:O-o
تو رو خدا شما بگین آیا من سر راهیم؟؟؟؟؟؟؟
آخه این مامان و باباست که ما داریم(فداشون بشم)