عاغا ی گوزیلای دهه 80 داریم,پسر داداشمه(فهمیدین عموام)کلاس اوله
داشت مقشاشو مینوشت,مامانش برگشت گفت پسرم میخواد دکتر بشه ها
خواهربزرگم گفت خوبه پس میریم پیشش معاینه کنه,یهو برگشت گفت اوه ه ه
عمه تا اون موقع تو مردی دیگه.مارو میبینی همه شده بودیم مجسمه.....
پسر داداش با محبته ما داریم؟؟؟؟