پسر داییم (1 سال و نیم سنشه) مامان باباش عروسی دعوت بودن واسه همین بچهشونو گذاشتن خونه ما. منم تنها بودم. یه پرتقال دادم بهش 47 دقیقه جویده به پاش زده به فرش زده باهاش زیر بغلشو تمیز کرده. بعد اورده جلو دهن من که یعنی سینا بیا بخور. منم نخوردم اونم زده زیر گریه و جیغ بنفشو ول کن نبود. منم مجبور شدمو یه گاز از اون پرتقال زدم. که دس از سرم ورداره. خوب الان کل بدنم کهیر زده همه جام به خارش افتاده. جریانو واسه داییم تعریف کردم. غش غش می خنده.
فردا که با ماشین از رو بچت رد شدم می فهمی دایی جان.
(دهه نودیه وحشی)