عاغا یه شب میخواستم یک مطلب خیلی مهم رو یادداشت کنم. ی گودزیلا کنارم نشته بود. گفتم که مدادشو بهم بده تا یادداشت کنم. فهمیده بود که مهمه گفت که نمیدم.
هی(اسرار . اثرار . اصرار) میکردم راضی نمیشد. آخرش گفت فروشیه .
لا مصب مداد 200تومنی رو 2000 تومن بهم انداخت.
من= :(
گودزیلا=:)))))))
یه همچین فامیلای گودزیلا و کاسبی دارم من...