بچه كه بودم يكي از فانتزي هام اين بود كه گرگه بلاخره ميگ ميگ رو بگيره و بخوره؛ تا اينكه يه كليپ تو اينترنت پخش شد كه گرگه ميگ ميگ رو ميگره و بهش ديناميت ميبنده و اون رو تبديل به يه وعده غذايي چرب ميكنه و ...
و بلاخره فانتزيم به واقعيت تبديل شد...
حالا يكي از فانتزي هام اينه كه اين سنجابه تو كارتون "عصر يخبندان" بدون اينكه باعث جدا شدن قاره ها از هم و شكستن كوه يخ بشه؛ اين فندق لعنتيش رو فرو كنه تو زمين و بره گورشو گم كنه...!!!