یادش بخیر وقتی بچه بودیم تا دور هم جمع میشدیم الکی گیر میدادن به ما کوچولوها ک این عروس منه این داماده منه و ما هم زرد ابی قرمز کلا رنگین کمون میشدیم
اما حالا داداش خودم جز گودزیلا های دهه هشتاد تا دور هم جمع میشیم میگه واسه من زن بگیرین پنج سالشه
خدا بخیر کنه