مهمون اومده بود واسه خالم اینا داشتن تعارف به هم تیکه پاره میکردن بحث رسیدبه گودزیلا طرف به شوهرخالم گفت : خدا حفظش کنه
شوهرخالم: خدا رفتگانتون رو حفظ کنه
یعنی همه ترکیدن از خنده درو دیوار که هیچ زمین و زمان و گاز میزدن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
***چت روم فانی فاز*** | 5 | 2217 | mani28 |
رفته بودم سوپرمارکت چیز میز بخرم | 37 | 2810 | sarina_2 |
خَنده دار تَریــــــن جُمله | 6 | 1702 | amiremooto |
میدونین پسرا چجوری نمره میارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ | 7 | 2444 | amiremooto |
خَنده دار تَریــــــن خاطرـــه | 9 | 1809 | amiremooto |
مسائل زناشویی | 31 | 2586 | amiremooto |
تصویری جالب از نمای یک بانک | 3 | 1699 | arash125 |
عکس های با کیفیت و گرافیک دار | 1 | 1404 | amiremooto |
18 | 1 | 1356 | amiremooto |
زبان رمزی خیلی بد | 3 | 1706 | amiremooto |
اینم سفارشی... عکس عمه ممد جیگر منه :دی | 6 | 1354 | amiremooto |
تازه خریدیشون مرتضی؟ | 8 | 1070 | amiremooto |
مهمون اومده بود واسه خالم اینا داشتن تعارف به هم تیکه پاره میکردن بحث رسیدبه گودزیلا طرف به شوهرخالم گفت : خدا حفظش کنه
شوهرخالم: خدا رفتگانتون رو حفظ کنه
یعنی همه ترکیدن از خنده درو دیوار که هیچ زمین و زمان و گاز میزدن
باباما واسه مسافرت تو عید رفتیم مشهد.....جای شما سبز خلاصه سفر تموم شدو رفتیم راه اهن که برگردیم...یهووووو یکی از افراد خانواده برای اطلاع از اوضاع واحوال ما به یکی از اطرافیان زنگید بعدازش پرسید کجاییین؟ این یکی از اطرافیانم برگشته گفته فرودگاه راه اهن!!!اقاچشمتون روز بد نبینه ولی تاصبح خندیدیم
حالامن بعد از اتفاق افتادن این فاجعه0_4
ریس راه اهن9_9
ریس فرودگاه^_$
ریس اداره ی بووووووووووووووووق$_@
وامافیل فرجک4_4____________________
1111111111111111111
دیگه...دیگه......
به مادربزرگم میگم چرا صبح زود بیدارم نکردی؟
میگه آخه دیدم خوابی!!!!!
فکر نکنم شما از این فک و فامیلا داشته باشین...
روز چهارم عید بود یادم افتاد یه پولی لای کتاب قایم کردم هیچی دیگه رفتم سرمیزو لای برگه ها دنبال پولا می گشتم که خواهر محترم اجلال حضور کردند(آمد داخل)بهم میگه چیکار می کنی میگم مگه نمی بینی باچشمانی که ازحیرت گردشده بهم میگه مگه امروز 13 عیده !!!!!!!!!!منم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش انداختم
رفتم تو اتاق خواهرم آمده پیشم میگه می خوام یه اعترافی بکنم دادشی من فکر می کنم تو را باید الگوی خودم قرار بدم از آن روز به بعد خواهر ما را باید یکی بگیره همش داره درس می خونه یعنی همچین الگوی نمونه ای ام من هه هه هه هه !!!!!!
همین گودزیلامون که میگم ( برادرم) مامانم بهش گوشی خودشو داده میگه برو به بابات اس بده که فلان چیزو سر راه بخره.... اینم زل زده تو چشای مامانم میگه : مامان جون اینگیلیش اس بدم یا فینگیلیش؟؟؟؟
داداشه فهمیده اس ماداریم ؟؟؟ من هم سن این بودم اوج هنرم این بود که بگم hello how are you?
1 گودزیلا داریم 8 ساله، داشتم موهاشو میبافتم و داییش کنارم نشسته بود داشت با گل سره گودزیلا ور میرفت، برگشته میگه دایی نکن اون ماله عردسیمه
مامانش برگشت گفت : منظورش ایته که عروسی رفتنی اونو میزنه سرش
خیلی جدی برگشته به مامانش به حالت قهر میگه : مامان خانوم بالاخره که چی ، بالاخره که باید ازدواج کنم
من که از اون موقع دنبال افقم پیداش نمکنم کع توش خودمو تیکه تیکه کنم
به خدا گودزیلا کمشونه
چندوقت پیش بعداز مدتای طولانی رفتم خونه دوستم اونم با اصرار فراوان..... داداش کوچیکش 6سالشه رفت بازی کرد وقتی برگشت اومد تو اتاق گفت تو هنوز نرفتی هوا تاریک شده سیب زمینی هامونم کمه فقط اندازه خودمونه (مامانش داشت کوکو درست میکرد) هیچی از اون موقع بعد تاحالا نرفتم جای ازلت نشین شدم....
دختر خواهرشوهرم 6 سالشه برگشته میگه : زن دایی نمیشه شما و دایی 1 بار دیگه باهم ازدواج کنید؟
من: واسه چی؟!
گودزیلا: آخه عروسیتون خیلی خوش گذشت
من : نمیشه عزیزم
گودزیلا : حالا زن دایی فکر کن تو همین بچگیه من همین الان آیفون خونمونو بزنن بابام بره برداره بگه کیه بگن اومدیم خواستگاریه دخترتون از همین الان که 6 سالشه،با خال میشه نه!
ای خدا این گودزیلاها تو چه فکرین؟
ما تو بیست سالگی هم خجالت میکشیدیم این حرفارو باهامون بزنن
آخه فانتزیه دارن این گودزیلاها؟
فک و فامیله گودزیلاییه فکر ازدواجه داریم ما؟!!!!!
تعداد صفحات : 113