عاغا ما يه بار مامانمون خونه نبود اين پدر محترم ما اومد يه كته واسمون درس كرد( ولي انصافا خوشمزه بود!!!) بعد اومده به من ميگه: يه وخت مامانت اومد نگي من غذا درس كردما...ديگه همش ميخواد از من بيگاري بكشه مامانت..مام گفتيم باش...
حالا با فرداش كه مامانم اومده...اصن امون نداد فوري گفت: يه كته اي درس كردم محسن غذاشو با بشقابش خورد(دستش درد نكنه بز هم اينطور نيس!!!)
خو پدر من چرا اول از من قول ميگيري كه نگم بعد خودت فوري ميزاري كف دست مامان....فك و فاميله ديگه!!!!