اغا دیروز با بابامون رفته بودیم بیرون و وقتی که داشتیم بر میگشتیم ...
بابام: سروش بپر دو بسته ازاین کالچر طلایی ها بگی
من:؟ جـــان چی بگیرم
بابام:ای بابا توم ک از دنیا عقبی ها برو به مغازه داره بگو خودش میدونه
من:اغا کالچر طلایی دارید (نه خیر سلامم یادم نرفت)
مغازه دار:)))))))))))))))منظورتون چاکلز طلایه
من:(((((((((((((((
من به بابام: بابا منظورت چاکلزه
پدر گلم: O-o مگه من چی گفتم
من:در این لحظه من تو افق محو بودم و تصویرم در دسترس نیست(ببخشید دیگه)
نه خدایی بابای با اعتماد به نفسیه داریم .