چند مدت پیش قرار شد بریم مشهد
خب،مثلا فرض کنیم جمعه میخوایم ساعت6 صبح راه بیفتیم
عاغا خوابیدم که فردا راه بیفتیم بریم،سر صبح دیدم
یکی هی صدام میزنه،هر کاری کرد بیدار نشدم،بابام بود،با هزار بدبختی بییدارم کرده میگم بابا خب شما خودتون اماده بشید بعد بیاید منو بیدار کنید،
میگه بچه تازه ساعت4.5صبحه،بیدارت کردم بگم هنوز1.5ساعت دیگه وقت داری
میتونی راحت بخوابی
بنظرتوم من چیکار کنم؟
بلند شم سرمو بزنم به دیوار(که نه نمیشه درد میگیره)
گریه کنم(که بازم نمیشه مثلا بزرگ شدم)
شما بگید من چیکار کنم؟
پدر به فکره من دارم؟