بـا رفیقم داشـتیم مـیرفتیم جـلو درشون، کـار داشـت...
بـعد،رسـیدیم جـلو در گـفت:حـبیب حـرکـتو نـگا!مـرگه مـن نـگا کـن ایـنجارو...
رفـیقم(اسـمش حـسینه) زنـگه خونشونو زد بـعد آبجیش آیفونو بـرداشـت...
قـبل از ایـنکه آبجیش چـیزی بـگه حـُسین سـریع گُفت:کـیه؟:)
آبـجیشم هـُول کـرد گـُفت :مـَنم:)))
بـعد سـریع درو بـاز کـرد:)))
خـدا وکـیلی نـیم سـاعـت دراز کـشیده بـودیم تـو پـیاده رو داشـتیم قـهقهه مـیزدیـما ..!
رفـیقه سـوژه ست دارم..؟