یادش بخیر!
من بودم و پیتر(رفیقم) بود و آدولف جون (هیتلر) هم بود!
من به آدولف گفتم خاک بر سرت یه مشت کشور عقب افتاده تو رو شکست دادن!!
الان هم تو این سرما با سربازات موندی تو این روسیه چه غلطی داری بکنی !
پیتر هم فقط حرفامو تایید میکرد!
آدولف اسکول شد که خودکشی کنه !
تفنگش رو آورد گذاشت رو شقیقه اش اومد ماشه رو بکشه !
تفنگ رو ازش گرفتم و گفتــم:
الاغ!! با تفنگ آدم خودکشی نمیکنه که!
آدولف آمپول رو پر از هوا کرد ! تا اومد فرو کنه تو بدنش پیتر آمپول رو ازش گرفت گفت:
آخه شاسکول!! آدمی ، به عظمت تو(زِرِشک) خودش رو با آمپول نمیکشه!
تاریخ نویسا میگن آدولف خودش رو با اینا کشته!
خبر ندارن من با شیلنگ قلیون خَفَش کردم !
البته شما به این تاریخ نویسا چیزی نگید ! یه وقت واسه ما شر میشن!!
این بود فانتزی من!!