بعد از 18 سال برای اولین بار خواسم به داداشم سلام بدم!!!
همچین که گفتم سلام یه مشت زد بهم که به......میزد میمرد.
حالا بش میگم چرا میزنی؟
میگه: چون از این عادتا نداشتی خواسم اتمسفرصمیمی بشه!!!
بعد میگه : هـــــــــــــــا فهمـــــــــــــیدم..... کثافت باز چکار کردی که قراره من پیش بابا ضامنت بشم؟؟؟؟
میگم :جون داداش کاری نکردم...
میگه: جون خودت!!! تو گفتی و من باور کردم!!!!!! حالا وختی رفتم به بابا گفتم میفهمی....
من:@_@ تو رو خدا چیزی نگو من هیش کاری نکردم.نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه(تریپ فیلم هندی)
بعد رفته به پدر مهربان میگه که معلوم نیست حمید چکار کرده؟؟؟
ابوی گرانقدر هم بنده رو احضار کرده...(حالا گِل بیار اُشترو درس کن(ضرب المثلی است کرمانی))
پدر: خدایا شکرت یعنی از بچه هم نباید شانس می آوردم؟؟؟ هیچی دیگه کلی سرکوفت شنیدم و الان هم از ارث محرومم.....
آخه شما بگید اینم